همشهری آنلاین- سحر رمضانعلیپور: کارگاهشان پر است از عطر چوب. استاد طه صدایش میکنند. «طه آران» جوانی است خوشذوق، متخصص و عاشق چوب. راهاندازی کارگاه چوب برای آموزش کار با چوب، ایده او و دوست و همکارش «میثم اکبریان» بود. اما اندک زمانی از شروع آموزشها نگذشته بود که کرونا آمد؛ کرونایی که نتوانست این گروه نوپا را متوقف یا خانهنشین کند. چون هریک از اعضا در خانه نشستند، تکه چوبی در دست گرفتند و شروع به ساخت گردن آویز و سنجاق سینه «مرهم» کردند تا مرهمی برای دل و روح کادر درمان باشد که روزگارشان را کرونا تیره کرده بود. آنان تاکنون بیش از ۶هزار مرهم را به کادر درمان ۵۰هزار بیمارستان در پایتخت و سراسر کشور اهدا کردهاند.
۴خرداد ۱۳۹۹ بود که نخستین توزیع مرهمها آغاز شد؛ از بیمارستان مسیح دانشوری. در سالگرد نخستین توزیع گردن آویزهای مرهم سراغ این گروه دوستداشتنی رفته ایم. آنان از خودشان گفتند و حس و حال آن روزهای دشوار کرونایی که سعی کردند با ساخت مرهم، قابل تحملش کنند.
از کلاس های آموزشی تا ساخت مرهم
استاد طه که از بچگی کار با چوب را دوست داشت دانشآموخته صنایع چوب است. از سال ۱۳۸۶ بهصورت رسمی وارد فضای کار شد. نخستین کارش ساخت پنجرههای چوبی با رعایت استانداردهای بینالمللی فدراسیون تیراندازی در استادیوم آزادی بود. همان زمان متوجه شد که سختترین کارها را میتواند انجام دهد. میگوید از ابتدا هیچوقت فقط کسب درآمد برایش مهم نبود: «چون اگر اینطور بود به ساخت تولید انبوه مثلاً کمد میپرداختم که قطعاً درآمد بسیار بیشتری داشتم.»
آران همراه دوستش، اکبریان سال ۱۳۹۶ سایت اختصاصی برای آموزش چوب، راهاندازی و از سال ۱۳۹۷ شروع به فعالیت در فضای مجازی کرد. کلاسهای آموزشی، سال ۱۳۹۸ آغاز به کار کرد؛ کلاسهایی که بسیار پررونق بود. او میگوید: «مدرسه استادی نجاری را راه انداختیم تا کارآموزان با گذراندن دوره بلندمدت همگی روند کار با انواع چوب را بیاموزند. اما از اسفند ۱۳۹۸ با آمدن کرونا این مدرسه تعطیل شد.»
او ادامه میدهد: «زمانی که هریک از افراد جامعه سعی میکردند به هر شکل ممکن مؤثر باشند ما هم فکر کردیم چطور میتوانیم اثرگذار باشیم که ایده مرهم شکل گرفت. از بین پیشنهادات بین اسم مهرکیان و مرهم قرار شد واژه مرهم، طراحی و ساخته شود. استاد مقدم طرح را زد و نخستین طرح توسط مهدیه پورمهران ساخته شد. مهرکیان را هم مرحوم جلال ترک زبان ساخت. در نهایت چون طرح مرهم قسمتهای شکننده کمتری داشت بهعنوان طرح نهایی انتخاب شد.» این گروه هنری کمی دیگر استاد جلال را به علت ابتلا به کرونا از دست رفت.
استاد طه درباره مرهم توضیح میدهد: «با پست تعدادی چوب، سنباده، طرح و رنگ را برای افرادی که متقاضی ساخت مرهم بودند میفرستادیم. چوب را هم خیّران اهدا میکردند. بسیاری از افراد کادر درمان تعجب میکردند که چرا یک نفر باید بنشیند یک اثر هنری برایشان درست کند. حس لحظهای که این هدیه را دریافت میکردند بسیار زیبا و وصف ناشدنی بود.» این استاد جوان معتقد است که حتی اگر یک نفر با حضور در کلاسهای آموزشی یا دریافت هدیه هنری مسیر زندگیاش مشخص و زیباتر شود برایش کافی است.
استقبال عالی از ایده مرهم
«مونا آذرنیا» با مدرک فوقلیسانس اقتصاد مدت زیادی نیست کار با چوب را آغاز کرده است. این بانوی جوان که حالا در ساخت کوکسا یک حرفهای تمامعیار است درباره ایده ساخت مرهم میگوید: «اسفند سال ۱۳۹۸ بود که برای بچههای گروه مراسم تولد داشتیم. اما کرونا از راه رسید و کارگاه ما هم همزمان با همه کشور تعطیل شد. همفکری کردیم که اگر در این وضعیت بسیار ویژه بخواهیم به کادر درمان کمک کنیم بهترین کار این است که از خانه بیرون نرویم. از ۱۷ اسفند کار ساخت مرهم را در خانههایمان شروع کردیم. ۲۳ اسفند ماه طرح آماده را تحویل گرفتیم و از ۲۵ ماه چوبگیری را آغاز کردیم. برای مشارکت دیگر اعضای گروه به ازای هر نفر ۱۵ چوب آماده کردیم. استاد در فضای مجازی شروع به آموزش و ساخت کرد. مرحله به مرحله آموزش ساخت این گردن آویز را بارگذاری میکرد تا حتی افرادی که اصلاً با چوب کار نکردهاند اما دوست دارند در این کار خیر شرکت کنند بتوانند همراه شوند.»
او میگوید که از این ایده استقبال شد و افراد زیادی برای مشارکت تماس گرفتند: «افراد بسیاری از شهرهای مختلف نماینده شدند. ما هم بستههای آماده را ارسال میکردیم. با توجه به تعطیلی کشوری کارتن برای بستهبندی نداشتیم. کارخانه کارتنسازی پیدا کردیم تا بتوانیم بستهبندیها را انجام دهیم. در عین حال نگران رفت و آمدها بودیم.»
با ساخت مرهم کنار کادر درمان ایستادیم
آذرنیا توضیح میدهد حتی افرادی که کار چوب را بلد نبودند روی سرامیک یا به شکل سوختهنگاری، روی قاب فندک و ویترای انجام میدادند. بانوی جوان میگوید که ۴خرداد ماه ۲۵۰ مرهم را همزمان در تهران و شهرهای دیگر به کادر درمان تقدیم کردند. همزمان افراد بسیاری چوب به گروه هدیه میکردند تا همچنان ساخت مرهم ادامه یابد.
این بانوی جوان که به گفته خودش همیشه در زندگی احساس میکرد باید کاری نو انجام دهد تا آرامش را به دست آورد و این آرامش گمشده را وقتی وارد کار با چوب شد پیدا کرد از احساس آن روز خاص میگوید: «همین که پرستاری با خودش فکر میکرد مردم در کنار این سختیها کنارشان ایستادهاند برایمان کافی بود. بهخصوص زمانی که توقع نداشتند.»
یک کار مهم و بزرگ برای یک تازهوارد
«مهدیه مبارکی» بانوی جوان دیگری است که با وجود مدرک فوقلیسانس رشته طراحی صنعتی و فعالیت جدی در این حوزه روزی تصمیم گرفت که وارد کار با چوب شود و خودش سازنده باشد. او از خودش میگوید که آخرین نفری بود که وارد این گروه شد و رفتار و منش نیکوی استاد و اعضای گروه باعث شد در این کار بماند و مسیر زندگیاش را تغییر دهد. مبارکی از روزهایی میگوید که با اینکه حتی بلد نبود مغار در دست بگیرد اما خودش و همه اعضای خانواده در روزهای کرونا چوب و مغار و سنباده در دست گرفتند و مرهم ساختند: «برای من که تازه کار را شروع کردهبودم، کار مرهم خیلی بزرگ و مهم بود. فکر میکردم باید به بهترین شکل ممکن انجام شود.»
او از آن روزها چنین میگوید: «من از نظر عاطفی و احساسی درگیر بودم. از اینکه پرستاران و کادر درمان خیلی روزهای سختی را میگذراندند؛ پرستارانی که از جان مایه میگذاشتند تا بیماران درد کمتری تحمل کنند. دوست داشتم من هم کاری انجام دهم. روزهای عید بود که بستههای چوب مرهم را برای ساخت تحویل گرفتم. همه اعضای خانواده را جمع کردم و به هر کسی که در خانه بود میگفتم به من کمک کند.» این بانوی جوان با توجه به رشته تخصصی و حرفهایاش مسئولیت طراحی بستهبندی را هم بر عهده گرفت و مرهمها با بستهبندیهای او به دست کادر درمان رسید.
کرونا مسیر زندگیها را تغییر داد
«محمد روشن» هم لیسانس شهرسازی و فوقلیسانس طراحی شهری دارد. او هم از جمله افرادی است که وقتی کرونا دنیا و همه مشاغل را تحت تأثیر قرار داد وارد حوزه کار با چوب شد. میگوید: «در آن شرایط دشوار کرونایی که تحت فشار بودیم این کارها ما را بسیار آرام میکرد و انرژی خوبی داشت. ما فکر میکردیم که تا خرداد کرونا تمام میشود؛ در حالی که ادامه پیدا کرد. این بیماری مسیر زندگی خیلی از ما را تغییر داد. مرهم آغاز زندگی جدیدم بود.»
او از روزی میگوید که او و مرحوم استاد جلال به یکی از بیمارستانهای کرج رفتند: «رفتن به بیمارستان حس بسیار وحشتناکی بود. آن روز بیش از همیشه احوال پزشکان، پرستاران و همه کادر درمان را درک کردم که در چه وضعیتی در حال انجام کار هستند. مرهمها را اهدا کردیم. چهرههایشان خسته بود. خیلی خوشحال میشدند که گروهی بهصورت خودجوش به یاد آنها برایشانکاری انجام دادهاند. یادم است که آنان آن زمان دغدغه پاییز را داشتند.» او سپس از خاطره تلخ فوت یکی از اعضای گروه یعنی استاد جلال میگوید که مهرماه از کرونا فوت کرد.
مرهم، نقطه عطف گروه
آذرنیا میگوید که با این کار اعضای گروه هنریشان در روزگاری که امید رنگ باخته بود امیدوار به آمدن روزهای خوب ماندند. از طرف دیگر با ماندن در خانه باری را از دوش کادر درمان برمیداشتند و با اهدای گردنآویزها از آنان قدردانی میکردند: «من همیشه فکر میکردم باید روزی از کادر درمان تشکر نهایی و خوبی انجام دهیم که کرونا تمام شده باشد. این روزها با توجه واکسیناسیون عمومی اوضاع خیلی بهتر شده است. امیدواریم بهزودی به آن روز هم برسیم.» او میگوید ساخت مرهم نقطه عطف گروه هنریشان بود.
نظر شما